به قلم مدیر سایت
بنا ندارم به هر قیمت شده از عرب های فاتح ایران دفاع کنم اما نباید در انتقاد، کم انصافی کرد. نمونه ای از آن، سخن دکتر عبدالحسین زرین کوب است.
شواهد فراوان، حکایت از انصاف دکتر زرینکوب دارد اما عبارتی را از کتاب تجارب السلف نقل کرده و نه تنها آن را رد نکرده، بلکه به عنوان دلیل بر کودنی عرب ها آورده است و این سخن در سایت ها پر شده است. خلاصه ی آن:
ـ عربی تنها تا عدد هزار می دانست.
ـ عربی زر سرخ را نمی شناخت و خیال می کرد ارزش نقره بیشتر است.
ـ عده ای از عرب ها کافور را نمی شناختند و آن را با نمک اشتباه گرفتند.
پاسخ
یک) اگر یک نفر از میان جمعیتی، از دانش کم برخوردار بود، نمی توان همه ی آنها را مثل او دانست؟
برخی شهیدانمان در جنگ ایران و عراق اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشتند. آیا می توان همه ی ایرانی ها را که به جنگ صدام رفته بودند، اینگونه دانست؟
دو) حتما عرب ها بخوبی طلا را می شناختند؛ چون با درهم و دینار خرید و فروش می کردند. درهم پول نقره ای و دینار از جنس طلا بود. این همه منابع تاریخی از آن دوران داریم که نشان می دهد بخوبی با طلا آشنا بودند.
سه) یکی از احکام اسلامی، غسل مرده با مخلوطی از آب و کافور است. پس عرب ها کافور را می شناخته اند. بله ممکن است توده ی مردم آن را نمی شناخته اند. مگر امروزه همه ی ما ایرانی ها کافور را دیده ایم و می شناسیم؟ بسیاری از کسانی که سخن زرینکوب را با آب و تاب، نقل می کنند، خودشان نیز اگر پودر کافور را ببینند، نمی شناسند.
چهار) کتاب تجارب السلف، ترجمه ی کتاب الفخری فی الآداب السلطانیه والدول الاسلامیه با اضافات است. و هردو در قرن هشتم هجری نوشته شده. (ر. ک: الذریعه، ج 16، ص 125)
بنابراین به خبر این کتاب اگر از ششصد، هفتصد سال قبل تر بگوید، به راحتی نمی توان اعتماد کرد.
عبارت زرینکوب
در کتاب دو قرن سکوت، صفحه 89 ـ 90 آمده است:
«در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی و کودنی خویش نشان دادند.
"گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت ونفاست و آن را نمی شناخت. دیگری به او رسید که قیمت او می دانست آن را از او به هزار درم (درهم) بخرید. شخصی به حال او واقف گشت. گفت: آن یاقوت ارزان فروختی. او گفت: اگر بدانستمی که بیش از هزار، عددی هست در بهای آن طلبیدمی.
دیگری را زر سرخ به دست آمد در میان لشکر ندا می کرد: صفرا را به بیضا که می خرد؟ و گمان او آن بود که نقره از زر بهتر است.
و همچنین جماعتی از ایشان انبانی پر از کافور یافتند. پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شد و اثر نمک پدید نیامد. خواستند که آن انبان را بریزند شخصی بدانست که آن کافور است و از ایشان آن را به کرباس پاره ای که دو درم ارزیدی بخرید." (تجارب السلف، ص 30)»
دو قرن سکوت ص 89-90